دهه اول فاطمیه است و ما مهمان بانویی سید در محله شاهد می شویم که همه اهل محله او را به کارهای خیر و روضه های آخر ماهش می شناسند.
سیده مرضیه حسینی نژاد با چادر رنگی و روی باز پذیرای ما می شود. او بانی ساخت اولین مسجد محله شاهد، یعنی مسجد علی بن ابی طالب(ع) است و خانه اش درست روبه روی همین مسجد در خیابان شهید ناصر فضلی قرار دارد؛ خانه ای کوچک که دیوارهای بیرونی اش را با پارچه سیاه پوش کرده است.
خانه هنوز شکل و شمایل خانه های ساخته شده در دهه70 قاسم آباد را دارد. نشانه های عزا را داخل خانه هم می توان روی هر دیواری پیدا کرد. روی پارچه ای سیاه نام «جواد الائمه(ع)» را با نخ طلایی دوخته اند و به دیوار پذیرایی زده اند.
مرضیه خانم پایان هر ماه جلسه ای را به نام جواد الائمه(ع) در این خانه برپا میکند. تصویر حرم امام علی(ع) نیز در ابعاد بزرگ چاپ شده و روی یکی از قفسه های دکور دیواری قدیمی قرار گرفته است.
بشقاب های چینی تزیینی که نام ائمه(ع) روی آن ها نقش زده شده است، سایر قفسه های این دکور چوبی را تزیین کرده اند. پارچه سیاه دیگری بر دیوار در سمت دیگر اتاق رو به حیاط نصب شده است که نام حضرت فاطمه زهرا(س) را در خود دارد. همه این ها خانه مرضیه خانم را گرم و صمیمی کرده است.
او اولین هیئت عزاداری و اولین نمازهای جماعت محله را در همین جا برگزار کرده است. خانه او به طور غیررسمی مرکز خیریه محله هم شناخته می شود.
این خانه مقصد کمک های مردمی خیران برای بسته بندی و توزیع در میان افراد بی بضاعت و دانش آموزان نیازمند حاشیه شهر است. خلاصه که در خانه مرضیه خانم به روی همه باز است و از دور و نزدیک او و این خانه را می شناسند.
تنها آرزویش این است که این در همیشه به روی آن ها که نیازی دارند و با امیدی در خانه را می زنند باز بماند. می گوید: چند وقت است در این فکرم که بعد از مرگم برنامه روضه ماهانه و کارهای خیری که تا به امروز در این خانه انجام داده ام چطور دنبال می شود؟ نزدیک دو هفته است که شب ها تا صبح خواب ندارم. با خودم می گویم خدایا چطور در را به روی این ها ببندم؟
تنها آرزویم این است که یا جای دیگری در همین محله برای برپایی روضه جواد الائمه(ع) پیدا شود، یا یکی اینجا را بخرد و وقف جواد الائمه(ع) یا حوزه علمیه کند و از استادان دعوت کند و کلاس های آموزشی در آن برگزار کند. در این صورت هم امور خیر روی زمین نمی مانند و هم محله از نظر فرهنگی پیشرفت می کند. دوست دارم تا زمانی که زنده هستم خانه ام را به عنوان مرکز فعالیت های خیریه علمی و عملی بشناسند. خود ما هم ارث فرزندان را می دهیم و جایی کوچک تر زندگی می کنیم.
سیده مرضیه حسینی نژاد سال1334 در یکی از محلات اطراف حرم که حالا به خیابان شارستان تبدیل شده، به دنیا آمده است. یک سال بیشتر نداشته که پدرش را از دست داده و حالا از پدر فقط برایش چند روایت مانده است که دیگران تعریف کرده اند. اما همین روایت ها مسیر زندگی او را خط کشی کرده اند. میگوید: پدرم در بالاخیابان و نزدیک به حرم مطهر چند مغازه داشته و به همراه برادرهایم آن ها را می چرخانده است. یکی از مغازه هایش طباخی بوده است.
آن قدر کارش خوب بوده که زائران پی آدرس مغازه او می گشته اند تا طعم خوراک های کله پاچه دست پخت او را بچشند. می گویند پدرم به همراه برادرهایم کارهای خیر زیادی انجام می داده است. با کمک سایر مغازه دارها و به طور ناشناس به مردم بی بضاعت کمک می کرده است. بعد از فوت او برادرهایم کارهای خیر پدر را رها نکردند.
پدرم به همراه برادرهایم کارهای خیر زیادی انجام می داده است
پدرش در خانه هم مراسم مذهبی زیادی به ویژه در ایام محرم و صفر برگزار می کرده که بعد از فوتش پسرها این کار را ادامه می دهند. مرضیه خانم می گوید: همیشه در خانه ما به روی مردم باز بود و فامیل و همسایه در مناسبت های مختلف مذهبی به آنجا می آمدند. ما به این وضعیت عادت داشتیم و با آن خو گرفته بودیم و از همین رو هم بود که هر کدام از ما خواهرها و برادرها بعد از ازدواج به طور جداگانه برگزاری این مراسم را در خانه خودمان پی گرفتیم.
مرضیه خانم تا ششم ابتدایی درس خوانده است و می گوید برادرهایش اجازه نداده اند بیشتر بخواند: برای درس خواندن در دبیرستان باید حجاب را برمی داشتیم و من در خانواده ای مذهبی و معتقد بزرگ شده بودم. برادرهایم با درس خواندن بدون حجاب مخالف بودند.
او در 18سالگی ازدواج کرد و بعد هم بچه دار شد. چند سال اول ازدواج، خانه شان در خیابان مطهری شمالی بود؛ خانه ای کوچک که برای بازی و هیاهوی چند بچه قد و نیم قد کافی نبود.
او و همسرش تصمیم گرفتند زمینی در قاسم آباد بخرند و خانه ای بسازند که حیاط داشته باشد و بچه ها بتوانند در آن بازی کنند. اوایل دهه70 بود که به اینجا آمدند. حالا همه 4پسر و 2دختر مرضیه خانم ازدواج کرده اند و آخر هفته ها در حیاط خانه اش صدای خنده های کودکانه 10نوه قد و نیم قدش می پیچد.
مرضیه خانم در خانواده ای بزرگ شده بود که همه دستی در کار خیر داشتند. خود او هم از 16سالگی که با بافندگی آشنا شده بود و برای این و آن لباس می بافت و دستمزد می گرفت، فکر می کرد باید بخشی از درآمدش را صرف مجالس مذهبی و کارهای خیر کند.
می گوید: بعد از ازدواج با اصرار من همسرم رضایت داد که کارم را ادامه دهم، به این شرط که درآمدم را برای امور منزل خرج نکنم. تعدادی چرخ بافندگی داشتم و لباس های مختلف می بافتم. حتی از خوزستان مشتری داشتم. تعدادی از آنها در بیمارستان قائم(عج) دکتر بودند و کارهای من را برای عزیزانشان به خارج از کشور می فرستادند.
اوایل ازدواج در نزدیکی خانه مان یک مدرسه دخترانه بود که مدیر و معلم هایش همگی من را می شناختند. زنگ های تفریح دست بافته هایم را به دفتر مدرسه می بردم و معلم ها می خریدند.
بخشی از درآمدم را صرف امور خیر می کردم و به خانواده های بی بضاعت محله کمک می کردم. بعد از شروع جنگ تحمیلی بقیه درآمدم را هم برای جبهه ها می فرستادم. اگر کسی لباسی سفارش می داد و لباس اندازه اش نبود آن را به مکتب حضرت رقیه(س) در کوچه حسین باشی می فرستادم تا به جبهه ارسال شود و به دست رزمندگان برسد.
بعد از ازدواج با اصرار من همسرم رضایت داد که کارم را ادامه دهم، به این شرط که درآمدم را برای امور منزل خرج نکنم
برای مشتری خودم دوباره نخ می خریدم و لباس را به اندازه برایش می بافتم. آن زمان به قدری سرم شلوغ بود که پنج نفر برای من کار می کردند. باید به امور خانه هم می رسیدم اما چون سفارش های بافت برای جبهه زیاد بود، برخی خانم های همسایه یا دخترانشان به بنده لطف داشتند و در کارهای خانه و نگهداری بچه ها به من کمک می کردند. همان زمان به مکتب عصمتیه در خیابان خسروی نیز رفت و آمد داشتم و پای جلسات سخنرانی استادان آن می نشستم.
به قاسم آباد که آمدند مرضیه خانم می خواست فعالیت های اجتماعی و مردمی اش را در محل جدید هم ادامه دهد. خاطراتش را مرور می کند و می گوید: چون از قدیم در خانه ما مراسم مذهبی برگزار می شد وقتی زمین این خانه را خریدیم به بنّا گفتم اتاق پذیرایی را طوری طراحی کند و بسازد که بتوانم از افراد زیادی پذیرایی کنم. به پیشنهاد یکی از دوستان در منزل جدید جلسه قرآن ترتیب دادم و این جلسه بهانه ای شد برای آشنایی من با بانوان محله و شروع فعالیت های اجتماعی.
او اولین هیئت عزاداری امام حسین(ع) در محله را با کمک همسایه ها و پسرانش در خانه به راه انداخت. پسرها خانه را سیاه پوش و مقدمات مراسم را فراهم می کردند. همسایه ها هم در پخت غذای نذری و توزیع بین عزاداران کمکش می کردند. مرضیه خانم می گوید: دوسال پشت سر هم مراسم را با کمک همسایه ها در خانه برگزار کردیم. همسایه ها مواد غذایی می آوردند و آشپزهای نیروگاه توس که ساکن همین محله بودند برای مجلس غذا می پختند.
چون سفارش های بافت برای جبهه زیاد بود، برخی خانم های همسایه در کارهای خانه و نگهداری بچه ها به من کمک می کردند
اوایل دهه70 که مرضیه خانم و خانواده اش به محله شاهد آمدند، این محله هنوز مسجدی نداشت و اهالی جایی برای برپایی نماز جماعت نداشتند. خیلی زود مرضیه خانم دست به کار شد و با کمک برادرها و همسایه ها مقدمات برگزاری نماز جماعت در خیابان را فراهم کردند. برادرهایش در تأمین فرش و سیستم صوتی به او کمک می کردند تا صدای اذان در کوچه پخش شود. می گوید: هنوز هوا سرد نشده بود. کوچه را با کمک همسایه ها فرش می کردیم و پسرها سیستم صوتی را درست می کردند.
در آن برهه زمانی، خانواده دختر خواهر رهبر معظم انقلاب ساکن اینجا بودند. از همسرش خواستم پیش نماز شود. اول قبول نمی کرد و با اصرارهای زیاد من راضی شد و اولین نماز جماعت محله در خیابان برگزار شد. وقتی هوا رو به سردی رفت با همسرم مشورت کردیم و برای مدتی نماز جماعت را در خانه خودمان برپا کردیم. بعد از چند وقت منزل ما کفاف جمعیت را نمی داد. طبقه پایین خانه یکی از همسایه ها را که بزرگ تر بود موزاییک کردیم و آنجا نماز جماعت می خواندیم.
جمعیت نمازگزاران با رشد و گسترش محله اضافه می شد و نیاز محله به مسجد بیش از پیش نمایان می شد. اهالی مصمم شدند هرطور شده مسجدی در محله شان بنا کنند و مرضیه خانم به دنبال کارهای اجرایی آن رفت. می گوید: برادرهایم تجربه ساخت مسجد در محلات مختلف را داشتند و من را به رئیس وقت سازمان زمین و مسکن شهرداری مشهد معرفی کردند. همراه با خانم مریم رستگار یکی دیگر از بانوان فعال محله به این سازمان رفتیم تا برای مسجد زمین بگیریم.
رئیس سازمان برادرهایم را می شناخت. به من گفت در محله شما زمینی برای مسجد در نظر گرفته شده است، اگر برادرهایتان آن را می سازند زمین را برای ساخت مسجد واگذار کنیم. اما ما قبول نکردیم و گفتیم ما یک جلسه قرآن بانوان داریم و خود ما با همکاری همسرانمان تصمیم داریم این مسجد را بسازیم. در نهایت با ما همکاری کرد و پیشنهادمان را پذیرفت و نام مسجد را از ما پرسید.
گفتم نام آن را «علی بن ابیطالب(ع)» می گذاریم، چون این اولین مسجد محله است و اگر به نام اولین امام شیعیان باشد، ان شاءالله ساخت مسجد در این محله ادامه پیدا می کند.
پرونده زمین مسجد را دادند و ما را به اداره اوقاف و امور خیریه فرستادند. تا چند وقت هر روز از صبح تا ظهر همراه مریم خانم به اداره های مختلف می رفتیم تا کارهای اداری ساخت مسجد تمام شود.
او ادامه می دهد: بعد از کسب مجوزهای لازم باید سراغ کمک های مردمی می رفتیم. قرار بود مسجد با کمک مالی مردم محله و خیران دور و نزدیک ساخته شود. اولین پولی که برای ساخت مسجد هزینه شد، پول فروش مرغی بود که خودم پرورش داده بودم.
مرغ را به یکی از همسایه ها فروختم و پولش را برای ساخت مسجد گذاشتم. با تعدادی از خانم ها و همسرانشان، اولین هیئت امنای مسجد شکل گرفت. خانم ها مسئول جمع آوری کمک های مردمی بودند و آقایان هم به کارهای ساخت مسجد نظارت داشتند.
مرغ را به یکی از همسایه ها فروختم و پولش را برای ساخت مسجد گذاشتم
ما خانم ها هر روز گروه های سه نفره تشکیل می دادیم و به مجتمع های ساختمانی و خانه های کوچه های اطراف مسجد می رفتیم و قبض هایی را که اداره اوقاف برای کمک به ساخت مسجد در اختیارمان گذاشته بود به مردم می دادیم. هر کس در حد توانش به ما کمک می کرد.
کمک ها از 50 تومان تا نهایت 200 تومان بود. موظف بودیم روزانه 30هزار تومان جمع کنیم. این حقوق بناها و کارگرها می شد. آن زمان روبه روی مسجد یک مدرسه غیرانتفاعی بود. یک روز مدیر آن مدرسه از من دعوت کرد تا درباره ساخت مسجد برای او توضیح دهم. وقتی پیشش رفتم درباره خوابی که دیده بود برایم گفت.
گفت شب قبل خواب دیده که درد دستش با کمک به مسجد خوب شده است. وقتی از نیتمان برای ساخت مسجد در محله گفتم همانجا یک کامیون آجر و سیمان برای ما خریدند. مردم محله هر کار از دستشان برمی آمد برای ساخت مسجد انجام دادند. ساخت مسجد حدود دو سال زمان برد و اولین نماز جماعت را سال 74 در صحن مسجد خواندیم.
روضه چهارشنبه های آخر ماه که به نام جوادالائمه(ع) در خانه مرضیه خانم برگزار می شود خودش کانونی برای فعالیت های اجتماعی بانوان محله است. از یک هفته قبل خانم ها برای خرید و کارهای روضه به کمک مرضیه خانم می آیند. رشته، کشک و حبوبات آن را می خرند و برای روز پخت آش آماده می کنند. یک روز قبل هم سبزی می خرند و با کمک هم پاک می کنند. از صبح روز چهارشنبه همسایه ها برای پخت آش به خانه مرضیه خانم می آیند. هر کسی هم که نذری دارد با خودش می آورد.
اجاق های گاز و دیگ ها در حیاط پشتی خانه برپا می شوند. همراه با مرضیه خانم به حیاط می روم. یک اتاق شیشه ای 2 در 3متری انتهای حیاط ساخته اند و دیگ ها و اجاق ها را آنجا گذاشته اند.
مرضیه خانم می گوید: از یک دیگ کوچک شروع کردیم و حالا سه دیگ برپا می کنیم و به 2هزار نفر آش رشته می دهیم. تا قبل از شیوع کرونا هر ماه مهمانان به خانه می آمدند و بعد از گوش دادن به روضه آش پخش می کردیم. همسایه ها از حال هم باخبر می شدند و به یکدیگر کمک می کردند. این دو سال اخیر روضه نبود اما آش می پختیم. هر کس دوست داشت به درخانه می آمد و آش می گرفت.
مرضیه خانم غیر از مراسمی که در خانه خودش برپا می کند برای جمع آوری کمک های مردمی به نیازمندان به مراسم دیگر هم می رود. حالا خیلی از خیران در محلات مختلف او را می شناسند. او می گوید: تعدادی از خیران کسانی هستند که مادرانشان من را می شناختند و از دوستانم بودند. به تعدادی از خیران هم که راه دور هستند و هر هفته نمی توانند به مجالس بیایند قلک یا شماره حساب داده ایم و از این طریق کمک هایشان به دست ما می رسد.
مرضیه خانم دلیل اعتماد مردم را اطلاع رسانی شفاف هزینه ها می داند و می گوید: مردم از نتیجه کمک هایشان با خبر می شوند و می دانند پولی را که هزینه کرده اند کجا خرج می شود. رابط های مرضیه خانم در محلات مختلف خانواده هایی را که مشکل مالی دارند به او معرفی می کنند و مرضیه خانم ابتدا درباره آن ها تحقیق می کند. بعد بسته به نیاز و مشکل هر خانواده به آن ها کمک می شود.
او می گوید: مسئولیت سنگینی است چون کمک ها باید به نیازمند واقعی برسد. برای همین قبل از اینکه کمک را به دست کسی برسانیم درباره مشکلات افرادی که معرفی می شوند تحقیقات لازم را انجام میدهیم. کمک های آن ها در محلات مختلف و بیشتر در حاشیه شهر توزیع می شوند. مرضیه خانم می گوید: هر چه مردم کمک کنند به دست محرومان می رسد. بعضی ها گوسفند نذر می کنند که ما گوشت آن را به نیازمندان می دهیم. بعضی ها غذای گرم یا لباس می دهند که ما سعی می کنیم همه این کمک ها را به دست محرومان واقعی برسانیم.
مرضیه خانم دستی هم در تهیه جهیزیه دارد و با کمک خیران محلی با پول هایی که برای این منظور جمع می شود، جهیزیه می خرد و هر چند وقت یک بار به دست نوعروسان و خانواده هایشان می رساند تا اول زندگی بدون وسایل نمانند. می گوید: این روزها مشکلات اقتصادی زیادند و خیلی از زوج های جوان برای تهیه وسایل منزل خود به کمک نیاز دارند. معمولا وسایل ضروری زندگی را می خریم و به دست خانواده ها می رسانیم.
مرضیه خانم برای رفتگان و کسانی که دستشان از دنیا کوتاه شده است نیز کار خیر انجام می دهد و می گوید خیلی از خانم ها می خواهند برای رفتگانشان نماز خوانده شود و پول آن را در اختیار ما قرار می دهند. ما این پول را به مدیر یک حوزه علمیه می رسانیم که طلاب برای آن ها نماز بخوانند و این پول کمک خرج زندگی آن هاست.
از زمان شیوع کرونا کمک های مالی زیادی برای خانواده های کرونایی نیازمند به دست مرضیه خانم می رسد. او برای اینکه بتواند این کمک ها را سامان دهی کند با کمک خانم های محله یک صندوق قرض الحسنه خانگی تأسیس کرد. حالا این صندوق رونق گرفته و پول آن به صورت وام در اختیار خانواده های نیازمند قرار می گیرد. مرضیه خانم می گوید: وام این صندوق را برای خرید خانه، راه اندازی کسب و کار یا خرید وسایل خانه به افراد نیازمند می دهیم. معمولا اقساط توسط آن ها پرداخت می شود ولی اگر کسی واقعا در مضیقه بود اقساط را هم به او می بخشیم.
خیلی از خیران مبالغی را به طور مدت دار در اختیار صندوق قرار می دهند. به آن ها گفته ام هر زمان پولشان را لازم داشتند از 20روز قبل به ما اعلام کنند تا پول را تمام و کمال به آ ن ها برگردانیم. با اینکه در این مدت صندوق داران ما اذیت شدند اما به لطف خدا و یاری حضرت زهرا(س) کار تا به امروز موفقیت آمیز بوده است.